معنی بیانیه رسمی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
بیانیه. [ب َ نی ی َ] (اِخ) از فرق غلاه پیروان بیان بن سمعان تمیمی نهدی که ادعای نبوت کرده و معتقد به تناسخ و رجعت بود، و او در ابتدا خود را جانشین ابوهاشم عبداﷲبن محمدبن الحنفیه میدانست بعد راه غلو رفته و امیرالمؤمنین علی را خدا شمرده است. بیان از معاصرین امام محمد باقر (ع) بوده، و در سال 119 هَ. ق. به قتل رسید. (از خاندان نوبختی ص 252).
رسمی
رسمی. [رَ] (اِخ) شاعر ترک معاصر احمدپاشا. او را بترکی دیوانیست. (یادداشت مؤلف). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
رسمی. [رَ] (ص نسبی) منسوب به رسم. مقابل غیررسمی. بآیین. (یادداشت مؤلف). || معمول و متداول که از نوع ممتاز نباشد.
- لباس رسمی، لباسی که در جشنها پوشند. (فرهنگ فارسی معین).
- || لباسی که طایفه ٔ نوکر در وقت رفتن بخدمت پادشاه پوشند. (یادداشت مؤلف).
- واو رسمی، معدوله. (ناظم الاطباء). و رجوع به واو معدوله و معدوله شود. || منسوب به رسم یعنی نوشته. (ناظم الاطباء). || برطبق رسم. مطابق مراسم: رسمی رفتار می کند. (فرهنگ فارسی معین). موافق دستور. (ناظم الاطباء). || معمولی. (فرهنگ فارسی معین). معمولی و متعارفی. (ناظم الاطباء). متعارف. که همه کس شناسد. که نزد همه متعارف است: در این سال بود که نرخها عزیز شد گندم من به دویست درم نقد شد و جو به صدوهشتاد درم و همچنان غله عزیز می شد تا منی گندم در ناحیه ٔ سیستان به هزارودویست درم رسمی شد. (تاریخ سیستان). امامرا به هیچ حال واقف نمی داند مگر کار رسمی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 328). مگر اسطرلاب شمس وزیر غیر از اسطرلابهای رسمی است که می دانیم. (امیر ارسلان چ محجوب جیبی ص 97).
- رسمی گاو؛ گاوی که در کشتار به کار آید. (آنندراج از فرهنگ زلیخای جامی). || رواج و رایج. (ناظم الاطباء). || دولتی. (یادداشت مؤلف).
- روزنامه ٔ رسمی، روزنامه ٔ دولتی. (یادداشت مؤلف).
- مدارس (مدرسه ٔ) رسمی، دولتی. (یادداشت مؤلف).
|| کسی که راتبه و مرسوم گیرد. (فرهنگ فارسی معین). وظیفه دار. کسی که روزبه روز و ماه به ماه و سال به سال مراتب گیرد. (ناظم الاطباء). || خدمتکارمقرب و نزدیک مانند آبدار، شرابدار، جامه دار و غیره، از رسم. (فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء). خدمتکار مقرب. (فرهنگ اوبهی). خدمتکار مقرب و نزدیک مثل سفره چی و آبدار و شرابدار و ساقی و راتبه دار و وظیفه خوار اعم از آنکه روزینه داشته باشد یا ماهانه یا سالیانه. (آنندراج از بهار عجم) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف) (از بهار عجم) (از شعوری ج 2 ورق 16). چاکر. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). چاکر و علوفه خوار. (فرهنگ اوبهی):
دو خازن فکر و الهامش دو حارس شرع و توفیقش
دو ذمی نفس و آمالش دو رسمی چرخ و کیوانش.
خاقانی.
دولت نبرد محنت رسمی و معاشی
قرآن چه کند زحمت بوعمرو و کسایی.
کافی الدین.
میر میران تویی و ما همه رسمی ّ توایم
رسمیان را به سخاو سخن توست امید.
کافی الدین.
و رجوع به رسم در همین معنی شود. || خراجگزار. (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). || در عرف دستگاههای اداری ایران، کارمند یا مأمور دولتی را گویند که برطبق شرایط خاصی به عضویت وزارتخانه یا مؤسسه ای دولتی درآید و با پرداخت کسور بازنشستگی ماهانه پس از بازنشسته شدن نیزحقوق میگیرد و همچنین بعد از مرگ نیز به زن و بچه های واجد شرایط وی حقوقی پرداخته شود. مقابل حکمی. مقابل پیمانی. مقابل روزمزد. || هر چیز پست ونازل و کم بها. (لغت محلی شوشتر). وسطی و متوسط. (ناظم الاطباء).
- برنج رسمی، در گیلان نوعی برنج را گویند که برای پختن آش و غیره بکار برند. (یادداشت مؤلف). مقابل برنج صدری.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیاننامه، مانیفست، اطلاعیه، اعلامیه، گزارش
فرهنگ معین
(بَ یِ) [ع.] (اِ.) اطلاعیه یا نوشته ای که از سوی سازمان، حزب یا شخص مسئولی صادر شود.
فارسی به ایتالیایی
manifesto
عربی به فارسی
مربوط به جشن , تشریفاتی , تشریفات , اداب , پای بند تشریفات وتعارف , رسمی
فرهنگ فارسی هوشیار
رستادی رستاد خوار، باژ گذار، داتی آسایی (قانونی) (صفت) منسوب و مربوط به رسم مقابل غیر رسمی. یا لباس رسمی لباسی که در جشنها پوشند، کسی که راتبه و مرسوم گیرد، خدمتکار مقرب و نزدیک مانند: آبدار شرابدار جامه دارو غیره، خراجگذار، طبق رسم مطابق رسم: }} رسمی رفتار میکند . {{، معمولی: }} مگر اسطرلاب شمس وزیر غیر از اسطرلابهای رسمی است که ما میدانیم ک{{ (امیر ارسلان) .
فرهنگ عمید
مطابق رسم، عرف، و عادت،
معمولی، متعارف،
مخصوص استفاده در جشنها و پذیراییهای دولتی یا تشریفاتی: لباس رسمی،
بومی: تخممرغ رسمی،
[قدیمی] حقوقبگیر،
فرهنگ فارسی آزاد
بیانیّه کمونیست. Communist Manifesto- نام رساله ایست که مارکس و انگلز در 1848 منتشر ساختند،
معادل ابجد
388